۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

سوراخ کردن گوش بدون درد و خونریزی

یه مدتیه که من و هانی به این فکر میکنیم که تموم کنیم رابطمون رو. یعنی هی میشینیم تو مغزمون بالا پایین میکنیم قضیه رو بعد برای هم ای میل میزنیم و افکار از هم گسیختمونو مینویسیم واسه هم. خوب خیلی کار بیخودیه!

امشب با یه دوست مشترک صحبت میکردم راجع به این قضیه
بعد حرفای اون باعث شد حس کنم که ماها دوستای خوبی هستیم واسه هم.

به این فکر میکردم که چقدر از وقتها قدر دوستیمون رو ندونستیم و چقدر بهش ضربه زدیم به بهونه‌ی این ریلیشن شیپ!

نمیتونم الآن بگم مرز این دوستی و ریلیشن شیپ کجاست. عشق ورزیدنه آیا، رابطه‌ی جنسی، توقعاتمونه و یا روزمرگیمون.

دلم اما برای روزای دوستی تنگ شد

میخوام تموم کنم این ریلیشن شیپ کذایی رو

میخوام دوست باشم

به نظرم رمز موفقیت زندگی مشترک دوستیه

شرط اول و آخرش کنار هم بودنه

شرط لازم و کافی واسه زندگی مشترک رو از دست دادیم

معلوم هم نیست کی به دست بیاریمش دوباره

چه خوبه که اقلا فقط دوست باشیم

خوب همینه دیگه، بریدم و دوختم

این منم، نازنین، گوش که سهله، سر هم میبرم بدون درد و خونریزی!

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

Losing "Hug"ers

These days, I feel like, day by day, I'm losing my relations, feel like I'm a big sole old thick tree, in a moor in Africa, where all its tribes has immigrated to the city or maybe to the west, either wild or tame.

Sometimes solitude gives me a sense of power, that I am the only commander of this big territory. Sometimes it is joyful, sometimes it is as painful. I guess all the kings or maybe queens suffer as much as they enjoy.

What I don't like is the fear which is the inseparable part of any ruler's life, the fear of feeling its empty, the space behind you.

These days, I feel like I'm losing my hugers, and I scare of forgetting the last time of being hugged.

Losing hugers could seem a ridiculous issue, but I believe every person, needs to be hugged at least once a day. You can't beg for being hugged. You can't buy it. All you can feel is an empty space behind, when even a touch of an stranger can make you nervous.

I believe every one needs a hugger

I believe I've lost all my hugers

...